ساختار کتاب: کتاب «شجاعت» قسمتهای «سرنوشته»، «پیشگفتار»، «نامهای به خواننده»، «دیباچه»، «دگرگونی» و دو بخش با یازده عنوان فرعی را در بر میگیرد.
شیوهٔ نگارش کتاب: دبی فورد در این کتاب با مطالبی که در «نامهای به خواننده» مطرح میکند، نوع شجاعتی را که پیش چشم دارد، به روشنی و با دقت شرح میدهد. این شجاعت درونی، نیازمند توضیح و توصیف بسیار موشکافانه است و به همین دلیل، کتاب با مجرای ورودی به نسبت طولانی و مشروحی آراسته شده تا طی سرودهای لطیف در «سرنوشته»، تحسین و تشریح مطالب از سوی یک نویسنده و گشودن موضوع از زوایای دیگر در «دیباچه» و «دگرگونی» جنس این شهامت آشکار شود. به این ترتیب درمییابیم که جوهرمایهٔ این نوع شجاعت، درونیست و اکتسابی نیست. از این رو برای دستیابی به آن نباید به جست و جو در بیرون بپردازیم و سرگشته شویم، بلکه فقط کافیست به درون بازگردیم و شجاعت مدفون در انبوه ترسها، انکارها، روگردانیها و سرکوبهای خود را پیدا کنیم. در بخش یکم، دبی فورد آشکارا از ترسهای گذشتهٔ خود سخن میگوید تا موانع یافتن شجاعت درونی را به خواننده نشان دهد. او با در میان نهادن خاطرات شخصی خود راههای سرکوب شهامت نهادینهٔ آدمی را پیش چشم ما برهنه میکند تا دست مبارز شجاع درونیمان را بگیرد، بار دیگر ما را با او آشنا کند و دستمان را در دست هم بگذارد. در بخش دوم نیز دبی با وارسی زندگی شخصی خود، ما را با رموز مبارز شجاع آشنا میکند. این رموز ارزشمند هشتگانه ما را از دل به سوی سر رهنمون میشود تا در نهایت بتوانیم با مهرورزی با ترسهای خود، آنها را دوست بداریم و از این گذر به روشنبینی یک مبارز شجاع برسیم. نویسنده با مطرح کردن هر یک از این رمزهای هشتگانه، تمریناتی را با عناوین «فعالکنندهٔ شجاعت»، «سازندهٔ اطمینان» و «پاداش شجاعت و اطمینان» در دسترس خواننده قرار میدهد تا با عمل کردن به آنها به گونهای کاربردی از این رمزگشایی در پهنۀ زندگی برخوردار شود.
شمایی از کتاب: در «نامهای به خواننده» یکه میخوریم که دبی مثبتاندیش و مربی ماهر یکپارچهسازی، به مدت دو سال و نیم با غول مرگبار سرطان دست و پنجه نرم کرده و در این دوران اخیر بارها زمین خورده و پشتش به خاک رسیده است. نویسنده در این دردنامه با صداقتی بیهمتا ترسها، ناامیدیها، انکار و سرکوبهای خود را پیش روی ما میگذارد تا اعلام کند طی مسیر زندگی، هر کدام از ما در جایگاه آدمیزاد با بزنگاههایی هولناک رو به رو میشویم و در برهههایی امید خود را از دست میدهیم، اما آنچه اهمیت دارد این است که چگونه دیگربار به سوی روشنای امید بال میگشاییم و از گودال وهمها پر میگیریم. شجاعت مورد نظر دبی همین است که چگونه چشم در چشم ترسهای خود میدوزیم، آنها را در آغوش میکشیم و با پذیرش این واهمهها مبارز شجاع درونمان را از زندان خودساخته میرهانیم. در متن کتاب، نگارنده به شرح داستان حقیقی زندگی خود به عنوان دخترکی ترسان، بیپناه، واخورده و آزاردیده میپردازد تا به سادگی پیام یک زندگی پر پیچ و خم انسانی را به ما برساند و خود در مقام مربی از ورطهٔ شعارزدگی دور بماند. در ماجراهای شنیدنی کودکی، نوجوانی و جوانی دبی، حتی تا همین میانسالی، او با صداقتی ناب و شفاف با ما به درددل مینشیند که چگونه بارها رانده شده، مورد تمسخر قرار گرفته و فریب خورده و به چه شیوههایی از خاکستر تجارب دردناک خود به طلای موهبتها دست یافته و درسهایی ارزنده فراگرفته است تا درد و رنجهایش به هدایایی گرانبها دگرگون شوند و همچون نشانی از افتخار بر سینهٔ مبارز شجاع درونش بنشینند و خوش بدرخشند. او سخاوتمندانه درسهای رویارویی با این دردمندیها را در قالب رموز رهیابی به شجاعت در دسترس ما قرار میدهد. نکتهٔ درخور توجه این است که دبی فورد با استادی تمام این موهبتها و اسرار را رمزگشایی و فرمولگذاری میکند و آنها را همانند دروس سطح بالای دانشگاهی، پالوده و پرداخته میسازد و در اختیار ما میگذارد. آنگاه با مهارت یک استاد باتجربه تمریناتی کاربردی را ارایه میدهد تا ما نیز بتوانیم در کشف و رونمایی مبارز شجاع درونمان با پشتکار و تمرین به جایگاه والای استادی برسیم و در اوج تسلیم و پذیرش جای بگیریم. نویسنده دلاورانه پروا نمیکند که از رفتار ناپسند برخی از بازیگران زندگی خود پرده بردارد تا بنمایاند این ما هستیم که در برخورد با دیگران صاحباختیاریم انتخاب کنیم چه تفسیر و تعبیری داشته باشیم و چه نقشی و تأثیری از کنش این همراهان بپذیریم. این کتاب زندگی شگفتآور این رهرو نامدار آگاهی را در برابر نگاه خیرۀ ما به نمایش میگذارد تا لمس کنیم چگونه یک «گربهٔ ترسوی مطرود» به ژرفای یکپارچگی میرسد و دلیرانه مسؤولیت انتخابهای زندگی خود را میپذیرد. امروز که دبی فورد شجاع در میان ما حضور جسمانی ندارد و سفر اینجهانی خود را به پایان رسانده است، میتوان اوج ترسها و از آن برتر، اوج شهامتش را در مسیر زندگی در آخرین کتابش به روشنی دید و بر شجاعت او درود فرستاد!
کاربرد کتاب: خواندن این کتاب برای کسانی که از کمبود اعتماد به نفس رنج میبرند، آنها که در میان اطرافیان خود به ترسو بودن شهرت دارند و بیمارانی که با امراض درمانناپذیر دست به گریبان هستند، مفید است. همچنین کسانی که از بیماری «ناراستی» در عذاب هستند، نمیتوانند صریح و بیپرده از خواستهها و رنجهایشان سخن بگویند و هیچ کسی را محرم اسرار خود نمییابند، در این مطالب، سرمشقی زیبا و برجسته را برای برخورداری از مواهب راستی و شیوههای پروراندن آن خواهند یافت.
روش مطالعه: این کتاب را میتوان یک بار برای آشنا شدن با مطالب آن تا پایان خواند و سپس مباحث و تمرینات آن را با جمع سهیم شد. از سویی ابراز ترسها، گرهها و رنجها با جمع، نور آگاهی را بر این تاریکیها میتاباند و از بار گران و هراسناک آنها میکاهد و از سویی دیگر، بازخورد تمرینات در حلقهٔ کتابخوانی، بر تأثیرات این راهکارها میافزاید.