علی‌اکبر دهخدا

علی‌اکبر دهخدا
به سال 1259 هجری شمسی پسری در یکی از خانه‌های تهران، متعلق به خانباباخان دهخدا گام به گیتی نهاد که علی‌اکبر نام گرفت. فرزندی که هیچ کس نمی‌دانست در پیچ و خم زندگی، نویسنده، سراینده، طنزنویس، منتقد و پژوهشگری والا و مبارزی آزادی‌خواه خواهد شد. هر چند کام علی‌اکبر در ده‌سالگی با مرگ پدر تلخ گشت، اما درایت مادر با سرپرستی هوشمندانه‌اش نگذاشت آیندۀ پسر تباه شود. این گونه بود که فرزندش را نزد شیخ غلامحسین بروجردی روانه کرد تا علوم گوناگون از صرف و نحو زبان عربی تا اصول حکمت فلسفه را بیاموزد. علی‌اکبر دهخدا پس از این دانش‌آموزی طی ده سال، به مدرسۀ سیاسی تهران رفت و در آنجا زبان فرانسه را به خوبی فراگرفت. سپس در وزارت امور خارجه به کار مشغول شد و به مدت دو سال به همراهی یکی از سفرای ایران راهی اروپا گشت. او در این سفر که بیش‌تر آن را در وین و بخارست اقامت داشت، به تکمیل زبان فرانسۀ خود، آموختن دانش‌های نوین و وارسی موشکافانۀ روند شکل‌گیری آزادی و نوگرایی در زندگی مردم فرنگ پرداخت. دهخدا در سال ۱۲۴۸ و در تب و تاب مشروطه‌خواهی به سرزمین مادری‌اش بازگشت. او در همکاری با روزنامۀ صور اسرافیل، از جراید پرشو و پرطرفدار مشروطه‌خواهان به مدیریت میرزا جهانگیر خان شیرازی و میرزا قاسم خان صوراسرافیل همزمان به فعالیت‌های فرهنگی و آزادی‌خواهانۀ خود می‌پرداخت. ستون فکاهی و خواندنی روزنامۀ صور اسرافیل با عنوان «چرند و پرند» هیاهوآفرین و گیراترین بخش آن به نظر می‌رسید که علی‌اکبر دهخدا مقالاتی با نام مستعار «دخو»، در آن می‌نوشت و با نشتر پرسوز طنز خود خواب از چشم ستم‌پیشگان و رخوت از اندیشۀ ستمدیدگان می‌ربود. این بار طناز فرهیخته نه در همراهی سفیر ایران، بلکه از سوی دولت وقت به عنوان مبارزی مشروطه‌خواه در جمع یاران آزادی‌خواه خود به اروپا تبعید شد. او در سوئیس به انتشار سه شماره از روزنامۀ صور اسرافیل کمر همت بست و بعدها نیز در اسلامبول پانزده شماره از روزنامۀ آزادی‌خواهان را با نام سروش منتشر کرد و به نوشتن مقاله‌های انتقادی ـ سیاسی تند و تیز پرداخت. زمانی که مجاهدین جنبش مشروطۀ تهران را فتح کردند، دهخدا نیز توانست به میهن مادری خود بازگردد. او در سال ۱۲۸۹ از سوی مردم تهران و کرمان به نمایندگی دورۀ دوم مجلس شورای ملی برگزیده شد. دهخدا در این دوران، افزون بر وظایف نمایندگی مجلس تا آغاز نخستین جنگ جهانی به نگارش مقالات انتقادی ـ سیاسی برّا و تأثیرگذار خود در نشریات آن روزگار ادامه می‌داد. با سرایت آتش جنگ جهانی اول به دامان بلاخیز ایران، علی‌اکبر دهخدا ناگزیر چندین ماه پنهانی در چهارمحال و بختیاری پناه گرفت و پس از این آوارگی به تهران بازگشت و برای همیشه از غوغای سیاست کناره جست. در این هنگام به مقام استادی و ریاست دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران رسید که تا سال ۱۳۲۰ در این سمت باقی ماند. او با شعله‌ور شدن آتش خانمان‌سوز جنگ‌ جهانی دوم و اشغال ایران توسط ارتش متفقین، از فعالیت رسمی فرهنگی بازنشسته شد و از همان هنگام، زندگی خویش را سراسر وقف تدوین لغت‌نامه‌ای جامع کرد؛ تلاشی بی‌وقفه که به کمک دستیارانش تا سه ماه پیش از مرگش یکسره در آن غرق شد. از آثار برجستۀ این ادیب پژوهنده می‌توان کتاب‌های «امثال و حکم»، «ابوریحان بیرونی»، «تصحیح دیوان ناصرخسرو»، «تصحیح دیوان منوچهری دامغانی»، «دیوان اشعار دهخدا» و «مجموعه مقالات چرند و پرند» را برشمرد و در این میان ترجمۀ برخی آثار مطرح آن روزگار مانند «روح‌القوانین» و «عظمت و انحطاط رومیان» از آثار منتسکیو، دانشمند برجستۀ فرانسوی نیز به چشم می‌خورد. به تاریخ هجدهم اسفندماه ۱۳۳۴ مردی در تهران دیده از جهان برگرفت که هنوز چشم در راه تکمیل کار سترگ پژوهشی خود، یعنی لغت‌نامۀ دهخدا بود؛ کاری که پس از او به همت همراهان فرزانه‌اش بر زمین نماند و نامش را به نیکی و بزرگی ماندگار کرد. پیکر علامه دهخدا را در گورستان ابن بابویۀ شهر ری به خاک سپردند. پس از مرگ او در گاوصندوقش انبوه پاکت خالی سیگارهایی را یافتند که دهخدا در گذر از کوی و برزن، هرگاه که معانی یا واژگان جدیدی را می‌شنید، با دقت روی آنها یادداشت می‌کرد. آری، تدوین لغت‌نامه‌ای جامع، دغدغۀ مداوم ذهن جویای علامه دهخدا بود؛ مردی که در گاوصندوق خود به جای مال، مفهوم کلمات را برای آیندگان ایران به امانت گذاشت! اینک این فرهنگ لغت با نام دهخدا در پنجاه جلد رحلی با بیست و شش هزار و پانصد و هفتاد و پنج صفحۀ سه‌ستونی، مرجعی دقیق، معتبر و ستودنی برای جویندگان واژه‌های پارسی‌ست. دخوی مشروطه‌خواه یا همان علامه دهخدای بعدها، اندکی پس از به شهادت رسیدن میرزا جهانگیرخان شیرازی به دست قزاق‌های محمدعلی شاه قاجار این مرثیۀ لطیف و نویدبخش را در سوگ همرزم ادیب خود سرود: ای مرغ سحر چو این شب تار بگذاشت ز سر سیاهکاری وز نفحۀ روح‌بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری بگشود گره ز زلف زرتار محبوبۀ نیلگون عماری یادآر، زشمع مرده یادآر! ای مونس یوسف اندرین بند تعبیر عیان چو شد تو را خواب دل پر ز شعف، لب از شکرخند محسود عدو به کام اصحاب رفتی بر یار و خویش و پیوند آزادتر از نسیم و مهتاب زان کاو همه شام با تو یک‌چند در آرزوی وصال احباب اختر به سحر شمرده یادآر! ... چون گشت زمانه از نو آباد ای کودک دورۀ طلایی وز طاعت بندگان خود شاد بگرفت خدا ز سر خدایی نه رسم ارم، نه اسم شداد گل بست زبان ژاژخایی زان کس که ز نوک تیغ جلاد مأخوذ به جرم حق‌ستایی تسنیم۱ وصال خورده یادآر! ۱- تسنیم: نام چشمه‌ای در بهشت.
10K بازدید