ساختار کتاب: کتاب «بازتاب سایه»، قسمتهای «پیشگفتار» و سه بخش با سه عنوان فرعی را در بر میگیرد.
شیوهٔ نگارش: «بازتاب سایه» در سه سبک متفاوت، اما کاملاً مرتبط نوشته شده است. هر نویسنده بنا بر مهارت و حوزهٔ کاری خود، سبک و سیاق نوشتاری خود را به متن افزوده و در نهایت، اثری دلچسب پدید آمده است. دیپاک چوپرا، جدیت و دید علمی برآمده از پزشکی را به متن کتاب آورده و پدید آمدن سایه از دیرباز تا کنون و نتایج پژوهشهای علمی را در بارهٔ سایه و ناخودآگاه جمعی مورد بررسی موشکافانه قرار میدهد. دبی با کلام روان و خودمانی همیشگی خود از ضرورت سخن گفتن از سایه میگوید و خود را مدافع تاریکی میخواند و ویلیامسن را ملکهٔ نور. ماریان ویلیامسن با قلم شیرین خود از سایهٔ روشن و نور وجود انسان سخن میگوید. او شیوهٔ دستیابی به بالاترین امکانات آدمی را با توجه به آنچه درونش شعله میکشد، به خواننده نشان میدهد. در سومین بخش با نام «آزمون بازتاب سایه»، نویسندگان برداشت ما را از مطالب کتاب به چالش میکشند و با مطرح کردن پرسشهایی تخصصی، اما ساده، میزان بازتاب سایه را در وضعیت کنونی زندگی ما برآورد میکنند.
شمایی از کتاب: در نخستین بخش، دیپاک چوپرا از تعریف سایه، راه خروج از آن و قدرتی که با در اختیار گرفتن نیروی سایه نصیب آدمی میشود، سخن میگوید. چوپرا سایه را از دید کاملاً علمی مورد بررسی قرار میدهد و برای این کار، از سایههای جمعی، ناخودآگاه جمعی، آفرینندگان سایه در طول زمان و فرایند مداوم سوخترسانی به سایهٔ جمعی سخن به میان میآورد. سپس برای پس گرفتن قدرت سایه، راهکارهایی ارایه میکند که عبارتند از: دست کشیدن از فرافکنی، دل کندن و رها کردن، دست برداشتن از قضاوت و بازسازی بدن عاطفی. در ادامه چوپرا از عاملی پرده برمیدارد که واقعیتی پرقدرت در دستان انسان است: یکپارچگی که التیامبخش، سودمند، در دسترس، فراسوی سایه و از بین برندهٔ تضادهاست. در پایان از تضادهای اصلی بشر پرده برمیدارد و راه برونرفت از هر کدام را برای خواننده به روشنی بیان میکند.
در بخش دوم، دبی فورد از دوپارگی وجود ما میگوید. او چشمبند را از دیدگانمان کنار میزند و ما را به صندوقخانهٔ وجودمان میکشاند تا با تکههای مطرود شخصیتمان آشنا شویم. او در تقویم زندگیمان، روی زادروز سایهٔ ما انگشت میگذارد و مشخص میکند که این پدیده در خردسالیمان و تحت تأثیر رفتارهای نزدیکان ما متولد شده است. پیش از آن، با توانی سرشار از آزادی پا به این جهان گذاشته بودیم، اما برای این که در جمع اطرافیان پذیرفته شویم، ناگزیر از خاکسپاری بخشهایی از وجود خود شدیم. به این دلیل که نیمه و گسسته زندگی میکنیم، نمیتوانیم آنچه در حقیقت هستیم، باشیم و در نتیجه همواره ناراضی هستیم. این ناخشنودی به شکلهای گوناگون فرورفتن در نقش قربانی، سرزنشکننده، کنترلکننده یا خودویرانگریهای دیگر بازتاب مییابد و فرصتهای سرشار زندگی را از ما میرباید. نگارنده سپس راه دوستی با سایه را نشان میدهد که همانا در آغوش گرفتن «دَد درون» است تا به آزادی برسیم. او در هم شکستن تصویر آرمانی ایگو را به ما میآموزد تا از تقلا برای رسیدن به آنچه نیستیم، رهایی یابیم. راه دیگر پیشنهادی دبی برای نورافشانی بر تاریکی، آشکار کردن زندگی پنهانی و شفاف زیستن است. او شرح میدهد که هر قدر زندگی عمومی و رفتار خلوت ما به هم نزدیکتر باشد، بیشتر به خویشتن اصیلمان دسترسی مییابیم و از ترفندهای سایه خلاص میشویم.
در بخش سوم، ماریان ویلیامسن از زیستن در نور میگوید. او اعلام میکند وقتی عشق خدا را که در درونمان سکنی دارد، منتشر مینماییم، در نور به سر میبریم. ماریان از راهنما یا روشنگری در درونمان سخن میگوید که آفریدگار برای رهایی ما از ترس و رنج خودخواسته پدید آورده و آن را همواره در دسترسمان قرار داده است. او هشدار میدهد در جایی که عشق وجود ندارد، باید منتظر ترس باشیم. او یکی از شیوههای پرورش نور را اجتماع انسانها در مکانهای مقدس میداند که میتواند جمعی ساده و همدلانه باشد. با این همراهی آگاهانه، ارتعاش یکایک اعضای جمع افزایش و تعالی مییابد. به همین ترتیب، جریان مداوم شکرگزاری نیز به جاری شدن پیوستهٔ عشق و پرتوافشانی نور یاری میرساند. ماریان ایدهٔ سایههای جمعی را مطرح میکند که موجب میشود انرژی ایجادشده در جمع - چه عاشقانه، چه ترسناک - چندین برابر افزایش یابد. او یادآور میشود که هر فرد و هر گروهی سایهای دارد و این ویژگی، ما را بد نمیکند، بلکه انسان میکند. ویلیامسن شرح میدهد که فقط داشتن نیت خوب کافی نیست و ذهن انسان امروزی بیدلیل دارای اعتماد به نفسی بالاست، در حالی که در حل مسایلی مانند پایان دادن به رنجهای غیر ضروری، صلح جهانی و سیارهای سالم درمانده است. ماریان ویلیامسن اعلام میکند: «عمیقترین ترس ما، این نیست که ناشایسته هستیم. عمیقترین ترس ما، این است که بیش از اندازه قدرتمندیم!»
در بخش چهارم، با آزمونی از سوی نگارندگان کتاب رو به رو میشویم که سایهنشین بودن و نورافشانی ما را به سنجش میگذارند. در اینجا پاسخ به پرسشهایی ماهرانه، اما کاربردی مشخص میکند که در کدام یک از سه گروه مربوط به بازتاب سایه جای داریم.
کاربرد کتاب: خواندن این کتاب میتواند برای همهٔ کسانی که به هر دلیلی از زندگی کنونی خود خشنود نیستند و از آن لذت نمیبرند، مفید باشد. همچنین آدمهایی که از اصلاح خود ناامید شدهاند یا همهٔ تقصیر کاستیهای موجود را به دوش دیگران میاندازند یا از رفتارهای نامناسب و فورانی خود به جان آمدهاند، میتوانند به خوبی از این نوشته بهرهمند شوند. «بازتاب سایه» راهنمایی روشن برای کسانیست که دچار خشکاندیشی هستند یا آنها که گرایش به جرمهای اجتماعی دارند.
روش مطالعه: بهتر است این کتاب به شکل فردی، به آرامی و با دقت مطالعه شود تا خواننده به عمق مفاهیم بدیع و اثرگذار آن پی ببرد. روشن است که پس از دستیابی به چنین دریافت ژرفی، بررسی مطالب کتاب در گروههای کتابخوانی میتواند پیچیدگیهای آن را روانتر و مفهومتر سازد. در بخش آزمون کتاب، پاسخهای بدون درنگ و تفکر و بر پایۀ راستی و صراحت به پرسشهای مطرحشده به تعیین دقیق جایگاه فرد در رابطه با سایه کمک میکند.