زهره جمشیدی‌کیا

1360/4/22

زهره جمشیدی‌کیا
بیست و دومین روز از نخستین ماه تابستان سوزان ۱۳۶۰ اهواز، در بحبوحهٔ جنگ هشت‌ساله، در خانواده‌ای ساده و صمیمی به دنیا آمدم. کودکی‌ام با جنگ، صدای بمباران و ترکش و خمپاره آمیخته بود. روزها مادر گوشهٔ اتاق در آغوشمان می‌کشید و اشک‌های هراسمان از شکستن پنجره‌ها با موج انفجار، بی‌صدا بر گونه‌هایمان جاری می‌شد. نوشداروی قصه‌های مادر، زهر تلخ ترس از حمله‌های هوایی را تسکین می‌داد. پیش از آن که یارای برداشتن قلم و خواندن و نوشتن داشته باشم، فضای کودکانهٔ اندیشه‌ام با داستان‌ها و اشعاری شکل می‌گرفت که پدر شب‌های سرد و طولانی زمستان برایمان تعریف می‌کرد. وقتی مثنوی معنوی را در دست می‌گرفت، گرد او جمع می‌شدیم و پدر در حالی که چای غلیظ گل‌اناری می‌نوشید، خیالمان را با اشعار مولانا رنگ می‌بخشید. سال‌های کودکی‌‌مان را شنیدن چندبارهٔ نوارهای قصه، قصهٔ ظهر جمعه و داستان‌های شب رادیو پر می‌کرد. کیهان بچه‌های آن سال‌ها را آن قدر دست به دست می‌خواندیم که جز تکه‌پاره‌هایی از آن باقی نمی‌ماند. خواندن را که آموختم، لحظه‌هایم پر شد از کتاب و فضای اسرارآمیز کتابخانهٔ مدرسه و کمی که بزرگ‌تر شدم کتابخانهٔ پدر همدم تنهایی و دوست‌داشتنی‌ترین مکان خانه برایم بود. ساعت‌ها در اتاق کتابخانه می‌نشستم و کتاب‌های قطور را ورق می‌زدم؛ از مثنوی گرفته تا فرهنگ لغت معین. در نوجوانی غرق دنیای شعر شدم و پنهانی دست به قلم بردم. همین زمان بود که حیرت «بودن» مجذوبم کرد و با این که دبیرستان رشتهٔ تجربی خوانده بودم، شیفتهٔ دوستداری دانایی به دنیای فلسفه روی آوردم و تحصیلات دانشگاهی خود را در وادی اندیشه، حیرت و پرسش گذراندم. هر چه بیش‌تر می‌خواندم، عطش خواندنم بیش‌تر می‌شد و ناآرامی بیش از پیش مرا در خود فرومی‌برد. تا این که به جمله‌ای از لسینگ، الهی‌دان و فیلسوف آلمانی برخوردم که «جست و جوی حقیقت از خود حقیقت ارزشمندتر است» و این اندیشه مرا با آرامشی آشتی داد از آن پس با بینشی متفاوت به زندگی می‌نگریستم. از کودکی دلم می‌خواست به شغلی مشغول باشم که رابطه‌ای تنگاتنگ با کتاب داشته باشد، از این رو پیش از پایان تحصیلات دانشگاهی، آغاز به کار اصلاح متن و نمونه‌خوانی در پژوهشکده‌های مرتبط با رشتهٔ تحصیلی‌ام شدم. اندک‌اندک به ویراستاری پرداختم و روز به روز به این کار علاقمندتر شدم. اکنون ده سال از نخستین باری که برای ویراستن قلم در متنی بردم، می‌گذرد. ویرایش برای من مانند رقصاندن واژگان است. اندیشه و دستم آن قدر با کلمات بازی می‌کنند تا رقصی موزون طراحی کنند که ذهن خوانندهٔ متن را چنان به بازی بگیرد که جان کلام را همچون جرعه‌ای آب گوارا به کام جان بریزد و بدون نیاز به کشمکش با متن ناساز، با دنیای شگفت‌انگیز نویسنده همراه شود.
16104 بازدید
ایزدان و ایزدبانوانایزدان و ایزدبانوانداستان‌هایی در بارهٔ ایزدان و ایزدبانوان در اساطیر یونان125,000 ریال
باران بخشایشباران بخشایشبهبودی درونی خود را با بخشایش آغاز کنید1,600,000 ریال