چارلز دیکنز

۱۳۴۹/۳/۱۹ - 1190/11/17

چارلز دیکنز
چارلز جان هوفام دیکنز (Charles John Huffam Dickens) دارای نام مستعار باز (Boz) در هفتم ماه فوریۀ سال ۱۸۱۲ میلادی در لندپورت پورتسی (Landport Portsea) همشایر (Hampshire) انگلستان چشم به دنیا گشود. مادر این خانواده، الیزابت (Elizabeth) و پدر خانواده، جان دیکنز (John Dickens) نام داشتند. جان در بخش کارپردازی نیروی دریایی کار می‌کرد. این زن و شوهر، هشت فرزند داشتند که چارلز دومین آنها به شمار می‌آمد. جان دیکنز مردی سرخوش، همیشه وامدار و لاابالی بود. او چارلز کوچک را به ادارۀ خود می‌برد و از او می‌خواست تا بر یک چهارپایۀ بلند بایستد و برای همکارانش قصه‌گویی و آوازخوانی کند. با این اوصاف، دور از انتظار نیست که نویسندۀ نام‌آور آتی، دوران کودکی دشواری را تجربه کرده و بیش‌تر اوقات خود را دور از خانه گذرانده باشد. بی‌توجهی پدر و مادر برای همیشه در ذهن این کودک ثبت شد و در سراسر زندگی، روح لطیف او را آزرد. چارلز کوچک از همان کودکی، کششی بی‌اختیار به کتاب‌خواندن داشت. او دوستدار قصه‌های شاه و پریان بود و رد پای این علاقه بعدها در نوشته‌هایش به چشم می‌آمد. چارلز همچنین کتاب‌هایی مانند «تام جونز» (Tom Jones)، «رابینسن کروزوئه» (Robinson Crusoe)، «دن کیشوت» (Don Quixote)، «ژیل بلاس» (Gilles Blas) و «دوهزار و یک شب» را با شوری فراوان مطالعه می‌کرد: «صدای بازی بقیۀ بچه‌ها از حیاط می‌آمد، ولی من در رختخواب خودم می‌ماندم و کتاب می‌خواندم.» خانوادۀ دیکنز از درآمدی قابل قبول برخوردار بود؛ چنان چه چارلز چندسالی در مدرسۀ خصوصی درس خواند، اما این وضعیت مطلوب دوام چندانی نداشت. پس از مدتی جان دیکنز، پدر خانواده به دلیل انبوه بدهی‌ها و ناتوانی در پرداخت آنها راهی زندان شد. به این ترتیب چارلز ده‌ساله ناگزیر گشت برای گذران زندگی ترک تحصیل کند، از خانوادۀ خود جدا شود و به مدت دو سال با دستمزد هفتگی کم‌تر از دو شلینگ (Shilling) در یک کارخانۀ تولید واکس به نام «وارن» (Warren) به کار بپردازد. در این فرصت ناخواسته، چارلز نوجوان که دلبستۀ دنیای کتاب بود، با مفهوم عینی و عریان ستمکاری و بهره‌کشی آشنا شد. او در آغاز رمان «داستان دو شهر» (A Tale of Two Cities) دوران کودکی خود را این گونه ترسیم می‌کند: «بهترین روزگار و بدترین روزگار بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی بود. همه چیز در پیش رو گسترده بود و هیچ چیز پیش رو نبود. همه به سوی بهشت می‌رفتند و همه به سوی دوزخ رهسپار بودند. الغرض، می‌توان گفت که آن دوره مانند دورۀ حاضر بود.» برخورد ناعادلانۀ صاحبان سرمایه، شرایط دشوار کاری و نبود بهداشت و حداقل عوامل رفاهی، بر روح پاک و ناب این کارگر نوجوان تأثیری ماندگار گذاشت و او را در سراسر زندگی به مسیر اصلاح‌طلبی و تلاش برای بهبود وضعیت جامعه کشاند. چارلز کوچک در دوران کارگری گاه حتی پولی برای خوردن ناهار نداشت و در ساعت استراحت ظهر برای لذت بردن از تماشای مغازه‌های پر از خوراکی «کاونت گاردن» (Covent Garden) چند کیلومتر راه را تا آنجا پیاده می‌پیمود. چارلز دیکنز فقط مدتی کوتاه توانست به مدرسه برود که آن هم یک سال در یازده‌سالگی و سپس با وقفۀ دوساله، پس از آزادی پدر از زندان و در سن سیزده‌سالگی بود. اما بعدها به یاری همت و پشتکار خود در بزرگسالی، حین روزنامه‌نگاری به تحصیلات ادامه داد و آن را تکمیل کرد. پدرش با روحیۀ خاص خود مانند همیشه این دیرکرد را نیز به فال نیک می‌گرفت و خوشحال بود که پسرش «تحصیلاتی ندارد، اما خودش چیزهایی یاد گرفته است». دیکنز در بارۀ ترک تحصیل اجباری و کار در کارخانه می‌گوید: «پدر و مادرم از این که کاری با حقوق اندک پیدا کرده بودم، آن قدر خوشحال شدند که اگر در امتحان ورودی کمبریج (Cambridge) اول می‌شدم، محال بود این قدر کیف کنند!» بی‌جهت نیست که نویسندۀ نامی در زندگی‌نامۀ خود چنین می‌نویسد: «من نه پند‌دهنده‌ای داشتم، نه تشویقی، نه دلگرمی‌ای، نه یاری، نه حمایتی، نه مهربانی از سوی کسی که بتوانم به یاد بیاورم.» چارلز کار خود را در عرصۀ اجتماع به عنوان کارمند در یک دفتر وکالت آغاز کرد. او در سال ۱۸۳۴ در جایگاه یک خبرنگار سیاسی به فعالیت پرداخت. در همین دوران بود که تجارب فراوانی اندوخت و تحصیلات خود را با پی‌گیری به پایان رساند. دیکنز در سبکی دشوار از خلاصه‌نویسی توانمندی خود را آشکار کرد و در بیست‌سالگی به مقام خبرنگاری امور عمومی و پارلمانی دست یافت. بر اساس همین تجارب ارزشمند بود که در سال ۱۸۳۶ آموزه‌های خبرنگاری خود را در قالب نخستین رمان با نام «نوشته‌های پیکویک» (The Pickwick Papers) به چاپ رساند. چارلز در سال ۱۸۲۹ به دختری به نام «ماریا بیدنل» (Maria Byndel) دل بست، اما این دلبستگی نافرجام بود. خانوادۀ بیندل این عشق را به آن دلیل که دیکنز از نظر اجتماعی در جایگاهی فروتر از آنها قرار داشت، نامتناسب شمردند و با آن مخالفت کردند. چارلز این ناکامی و تجربۀ همسان دیگری را که در میانسالی داشت، در یکی از رمان‌های معروف خود با عنوان «دیوید کاپرفیلد» (David Copperfield) در قالب شخصیت دختری به نام «دورا» (Dora) به تصویر کشیده است. چارلز دیکنز در سال ۱۸۳۶ با «کاترین هوگارت» (Catherine Hogarth) پیمان زناشویی بست و در اوایل سال ۱۸۳۷ نخستین فرزند آنها که یک دختر بود، چشم به جهان گشود. پس از آن چارلز و کاترین طی زندگی مشترک خود دارای نُه فرزند دیگر ـ دو دختر و هفت پسر ـ شدند. آشنایی دیکنز با خانمی به نام «آنجلا بورت کوتس» (Angela Burdett Coutts) دریچه‌ای برای ورود او به فعالیت‌های اجتماعی شد که در رأس آنها پشتیبانی از زنان بی‌پناه و رسیدگی به وضعیت دشوار این محرومان جامعه قرار داشت. او در سال 1847 خانه و سرپناهی برای زنان رانده از اجتماع بنا کرد. پیش از آن هم در پی بازدید از مدارس کم‌امکانات و آشفتۀ «یورکشایر» (Yorkshire) در «نیکلاس نیکلبی» (Nicholas Nickleby) تحت تأثیر پیامدهای تبعیض اجتماعی قرار گرفته و نوشته‌هایی در این زمینه منتشر کرده بود. تجربۀ روزنامه‌نگاری، قلم چارلز را در گسترۀ بازتاب واقعیت‌ها توانمند کرد؛ چنان چه نویسندگانی بنام مانند «امیل زولا» (Emile Zola)، «جرج الیوت» (George Eliot) و «دفو» (Defoe) نیز از همین پایه آغاز کرده بودند. سپس گزارشگری در پارلمان، میزان سرعت و دقت او را در نگارش افزایش داد و نیروی تخیلش را گسترده‌تر و رهاتر کرد. دیکنز با تکیه بر این توانایی‌ها «طرحواره‌هایی از باز» را انتشار داد که نمونه‌ای روشن از جهش یک روزنامه‌نگار به سوی نویسندگی بود. چارلز دیکنز شخصیتی شوخ‌طبع داشت و شور و کنجکاوی سرشتی در وجودش او را به سوی نوآوری می‌راند. در بیست و شش سالگی در جلسه‌ای که «فرانتس آنتون مسمر» (Frantz Anton Mesmer)، مخترع هیپنوتیسم برگزار کرده بود، با این مهارت آشنا شد و تا پایان عمر از آن برای بهبود اطرافیان بهره گرفت. چارلز دچار بیماری صرع بود و حالات و نشانه‌های این بیماری را چنان استادانه در برخی از داستان‌های خود، از جمله «الیور توئیست» (The Adventures of Oliver Twist) شرح داده است که گاه در دانش پزشکی به عنوان نمونه آورده می‌شود. او نوعی وسواس خاص داشت که در رعایت بهداشت، شیوۀ پوشاک و آراستگی و در برخی از رفتارها و عادات روزانه‌اش به چشم می‌خورد. برای نمونه، فقط در راستای شمال به جنوب می‌خوابید، در محیط نامنظم نمی‌توانست متمرکز شود و کار کند، در میهمانی‌ها پیرامونش را مانند خانۀ خود تمیز می‌کرد، لباس‌های بسیار چشم‌گیر می‌پوشید و روزانه بارها در برابر آیینه موهایش را مرتب می‌کرد. دیکنز در ابراز استعداد و معرفی خود به هیچ رو فروتن و افتاده نبود و خودش را «گوهر درخشان انگلستان» می‌خواند. چارلز دیکنز «الیور توئیست» را در سال‌های ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ به نگارش درآورد که به شهرت جهانی او انجامید. این نویسندۀ نامدار بسیاری از آثار معروف خود را ابتدا به شکل داستان‌های دنباله‌دار در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها انتشار می‌داد و بعدها آنها را به صورت کتاب گردآوری و منتشر می‌کرد. «الیور توئیست» نیز از این دست مجموعه‌ها بود. او در این کتاب، ماجرای مرگ خواهر همسرش را که مدتی با آنها زندگی می‌کرد، در بیماری «رز میلی» (Rose Maylie) مجسم کرده است. طبق فهرست کتاب‌های پرفروش، معروف‌ترین و پرفروش‌ترین آثار چارلز دیکنز، «سرود کریسمس» (A Christmas Carol) و «داستان دو شهر» هستند و برخلاف تصور رایج، «الیور توئیست» و «دیوید کاپرفیلد» در بالای این فهرست قرار ندارند. خود او «دیوید کاپرفیلد» را به عنوان رمان مورد علاقه‌اش معرفی می‌کند که به نظر ناقدان، برداشتی نزدیک به زندگی نویسنده است و می‌توان آن را زندگی‌نامۀ خودنوشت دیکنز به شمار آورد. این رمان، اوج پختگی و هنر نگارنده را بازتاب می‌دهد و چارلز در آن بیش از مشکلات اجتماعی، به ماجراهای واقعی زندگی و مسایل معنوی پرداخته است. با این حال، کند و کاو در موضوعات روان‌شناختی از دیدگاه اجتماعی، در این اثر نیز مانند دیگر نوشتارهای نگارنده جلوه می‌کند. «پیپ» (Pip) در این داستان، نمایانگر نمادهای اجتماعی‌ست؛ شخصیتی که بلندپروازی دارد، زندگی او دارای فراز و فرودهای گوناگون است و خودش را در چارچوب بزرگواری‌های آرمانی می‌گنجاند. به سخنی دیگر، نویسنده در این رمان، همگام به پردازش یک شخصیت ویژه و فراگیری برجستۀ آن دست زده است. حضور دست کم یک شخصیت یتیم در داستان‌های دیکنز، توجه او را به دردهای اجتماع به روشنی نشان می‌دهد. چارلز به شیوه‌ای شورمندانه و پراحساس، زندگی دشوار و رنجبار کارگران را پیش روی خواننده قرار می‌دهد و در عین حال، از ارائۀ راه حل‌های ساده و آنی برای دردها و نابرابری‌های جوامع انسانی دوری می‌گزیند. این نگارندۀ برجسته در برخی از داستان‌هایش ذوق طنزگویی و شوخ‌طبعی خود را به نمایش می‌گذارد و در قالب دلقک‌ها و هنرپیشگان زنِ ماجرا نکته‌پرانی و بدیهه‌گویی می‌کند. او همچنین در نگاشته‌های خود کسانی را که مخالف تصویب قوانین انسانی بودند و در جامعۀ آن زمان انگلستان به نام «توری» (Tory) شهرت داشتند، با طنزی ریشخندآمیز مورد انتقاد قرار می‌دهد. دیکنز گسترش پدیدۀ شهرنشینی را با دقت و ظرافت در آثار خود تشریح می‌کند؛ به گونه‌ای که گویی همۀ اجزای شهرها جاندار و در فرایند تکامل، متحرک و پویا هستند: «چراغ‌های گازی به علت مه سنگین و تنبلی که بر هر چیز می‌نشیند، درخشان‌تر به نظر می‌رسند.» این طراحی‌های سینمایی‌ست که کار او را به هنر فیلم‌سازی نزدیک می‌کند و به داستان‌هایش توانایی جای گرفتن بر پردۀ سینما را می‌بخشد: «نم همین قدر دزدانه و نرم فرود می‌آید که سنگفرش خیابان‌ها را چرب کند.» شور نوآورانۀ چارلز فقط در زمینۀ روزنامه‌نگاری و نویسندگی نبود، او پس از نوشتن رمان «دیوید کاپرفیلد» مجله‌ای را به نام «هاسهولد وردز» (Household Words) بنیان گذاشت. مطالب این مجله به شیوۀ ویژۀ دیکنز بر موضوعات بنیادین و انسانی استوار بود. او همچنین گسترۀ تئاتر را نیز برای مدتی تجربه کرد و درآمد حاصل از آن را به سازمان‌های خیریه اختصاص داد. چارلز دیکنز در اوج هنر خود هیچگاه از دردهای اجتماع برکنار نماند. در بازگشت از سفر آمریکا در سال ۱۸۴۲ در دو کتاب به نام‌های «یادداشت‌هایی از آمریکا» (American Notes for General Circulation) و «زندگی و ماجراجویی‌های مارتین چوزلویت» (The Life and Adventures of Martin Chuzzlewit) مزایای جامعۀ آمریکایی را همشانه با کاستی‌های فراوان آن به نگارش درآورد. همچنین در دیدار از ایتالیا «بانگ ناقوس‌ها» (Call Bells) را نوشت که گویی الهام‌گرفته از بانگ ناقوس‌های جنوا (Genoa) بود. در این هنگام در مقام سرپرستی «دیلی نیوز» (Daily News) قرار گرفت و برای لغو مجازات اعدام در ملأی عام و ارتقای وضعیت مدارس ژندگان قلم‌فرسایی کرد. این مدارس که در آنها به کودکان فقیر به صورت رایگان آموزش می‌دادند، زیر نظارت سازمان‌های خیریه قرار داشتند. این نویسندۀ دردآشنا در داستانی بلند با نام «دکان عتیقه‌فروشی» (The Old Curiosity Shop) بهره‌کشی از کودکان را به شدت مورد انتقاد قرار داد. او به سال ۱۸۵۴ در کتاب «شیوع وبا» (Cholera Outbreak) تیغ برّای اصلاحگرایی خود را متوجه اوضاع بهداشتی جامعه کرد و با پافشاری، لزوم بازنگری و دگرگونی آن را نشان داد. با این همه او پیام‌های اخلاقی و عبرت‌آموز را در داستان‌ها نمی‌پسندید و افزودن آنها را به پایان ماجرا ساختگی می‌دانست. دیکنز «خانۀ غم‌زده» (Bleak House) را هنگامی آغاز کرد که با خانوادۀ خود و همسرش که زمانی با هم زندگی می‌کردند، به خانه‌ای بزرگ‌تر نقل مکان کرده بودند. خانوادۀ همسر نویسنده در زمانی که به کشورهای دیگر سفر می‌کرد، کنار زن و فرزندان او بودند. چارلز بی‌توجهی شریک زندگی خود را عامل اصلیتعداد زیاد فرزندانشان می‌دانست و به روایتی، به این دلیل همیشه همسرش را سرزنش می‌کرد. پس از نزدیک به سه دهه زندگی مشترک، نویسنده و همسرش به این نقطه رسیدند که ادامۀ زندگی آنها با همدیگر ممکن نیست. برخی نقش مادر همسر دیکنز را در این جدایی برجسته دانسته‌اند و بعضی دیگر به شایعۀ ارتباط او با هنرپیشه‌ای جوان به نام «الن ترنان» (Ellen Ternan) اشاره نموده‌اند. به هر حال، چارلز و کاترین در ۱۸۵۷ راه خود را از یکدیگر جدا کردند. چارلز دیکنز مجله‌ای دیگر با نام «سرتاسر سال» (َAll the Year Round) را تأسیس کرد که «داستان دوشهر» به صورت داستانی دنباله‌دار ابتدا در آن چاپ شد. با این که مجلۀ تازه با استقبالی چشم‌گیر رو به رو نبود، اما در این هنگام انتشار «آرزوهای بزرگ» (Great Expectations) به یاری نگارنده آمد و به کار او رونق بخشید. یکی از کارهای مهم و برجستۀ دیکنز پرداختن به تاریخ کشورش در زمینۀ ادبیات کودکان بود. او از بیست و پنجم ژانویۀ 1851 تا دهم دسامبر 1853، یعنی طی دوسال «تاریخ انگلستان برای کودکان» (British History for Children) را نگاشت. این مجموعه سی و نُه اپیزود (Episode) را در برمی‌گیرد و نویسنده برای نگارش آن از کتاب‌های «تاریخ انگلستان» (British History) نوشتۀ «فوماس کیتلی» (Fomas Kytley)، «تاریخ مصور انگلستان» (Illustrated History of Britain) نوشتۀ «چارلز نایت» (Charles Knight) و «تاریخ بریتانیای کبیر» (History of Great Britain) نوشتۀ «دیوید هیوم» (David Hume) بهره گرفته است. نگارش این مجموعه سال‌ها فکر چارلز دیکنز را به خود مشغول کرده و دست کم از ده سال پیش از آغاز نوشتن، طرح این کتاب را در ذهن ریخته بود. صاحب‌نظران معتقد هستند که درک مطالب این مجموعۀ ارزشمند حتی برای بزرگسالان نیز چندان آسان نیست. دیکنز با شور و خلاقیت بی‌همتای خود همچنان می‌نوشت، جلسات کتاب‌خوانی برگزار می‌کرد و مجلات ادبی و فرهنگی را به انتشار می‌رساند. در روزهای تنهایی و در پی جدایی او از همسرش، گاه الن ترنان کنارش حضور می‌یافت و مراقب تندرستی نویسنده بود که رفته‌رفته‌ رو به زوال می‌گذاشت. اکنون چارلز از موهبت ثروتی فراوان برخوردار بود، اما توان جسمانی او به گونه‌ای فزاینده رو به کاستی داشت. دیکنز در سال ۱۸۶۵ در یک حادثۀ قطار آسیب دید، اما همچنان به سفرها و فعالیت‌های دیگر خود مانند برگزاری جلسات کتاب‌خوانی ادامه داد تا آنجا که دچار فلج بخشی از اندام‌ها، لنگیدن پیشرونده در پای چپ و ناتوانی در خوانش حروف سمت چپ شد. او نسبت به هشدارهای پیاپی پزشکان در بارۀ سلامتی خود بی‌اعتنا بود و حتی در سال ۱۸۷۰ تشکیلات جدیدی را در زمینۀ کتاب‌خوانی به راه انداخت. چارلز دیکنز در پانزدهم ماه مارس ۱۸۷۰ میلادی برای آخرین بار «سرود کریسمس» را در گروه مطالعۀ خود بازخوانی کرد و در نیمۀ خوانش «اسرار ادوین درود» (The Mystery of Edwin Drood) در نهم ماه ژوئن همان سال ناگهان دیده از جهان فروبست. از آثار مشهور دیکنز می‌توان این نوشته ها را نام برد: نوشته‌های پیکویک The Pickwick Papers) ۱۸۳۶)، الیور توئیست ۱۸۳۹ (The Adventure of Oliver Twist)، ماجراهای نیکلاس نیکلبی ۱۸۳۹ (The Life and Adventures of Nicholas Nickleby)، دکان عتیقه‌فروشی ۱۸۴۰ (The Old Curiosity Shop)، بارنابی روج ۱۸۴۱ (Barnaby Rudge)، سرود کریسمس ۱۸۴۳ (A Christmas Carol)، زندگی و ماجراجویی‌های مارتین چوزلویت ۱۸۴۴ (The Life and Adventures of Martin)، دامبی و پسر ۱۸۴۸ (Dombey and Son)، دیوید کاپرفیلد ۱۸۵۳ (David Copperfield)، خانۀ غم‌زده ۱۸۵۳ (Bleak House)، دوران مشقت ۱۸۵۴ (Hard Times: For These Times)، دوریت کوچک ۱۸۵۷ (Little Dorrit)، داستان دو شهر ۱۸۵۹ (A Tale of Two Cities)، آرزوهای بزرگ ۱۸۶۱ (Great Expectations)، دوست مشترکمان ۱۸۶۵ (Our Mutual Friend)، عبور ممنوع ۱۸۶۷ (No Throughfare) و اسرار ادوین درود ۱۸۷۰ (The Mystery of Edwin Drood). دیکنز جزو شماری اندک از انسان‌های خوش‌ذوق و آفریننده بود که توانست در حیات خود طعم مطبوع موفقیت را بچشد و از سوی جهانیان به دلیل داستان‌پردازی و نوشتار تأثیرگذار خود ستوده شود. یکی از نویسندگان صاحبنام این روزگار، چارلز دیکنز را پس از شکسپیر (Shakespear) به عنوان اثرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی معرفی کرده است. دیکنز نه تنها از رمان‌نویسان پرآوازۀ عصر ویکتوریا به شمار می‌آید، بلکه در گسترۀ فعالیت‌های اجتماعی نیز یادگارهایی مفید و ارزشمند از خود به جا گذاشته است. در بزرگداشت این نویسندۀ توانا تا کنون موزه‌ها و جشنواره‌های بسیاری در نقاط مختلف دنیا برپا شده و نیز اقتباس‌هایی متنوع و شایان توجه از آثار او صورت گرفته است. همچنین بانک انگلستان از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۳ میلادی به نشانۀ تقدیر از دیکنز، تصویر او را روی اسکناس‌های ده‌پوندی این کشور چاپ کرد. بیش‌تر آثار ارزشمند و جهان‌شمول این نویسنده در کشور ما به زبان فارسی ترجمه شده و با اقبال شایسته‌ای نیز رو به رو شده است. نکتۀ درخور درنگ، این که با وجود آن که بیش‌تر آثار این نویسندۀ انگلیسی برای دنیای بزرگسالان نگاشته شده، اما در سراسر جهان در میان نوجوانان هواخواهانی مشتاق و پی‌گیر دارد.
11017 بازدید